در ورود به بررسی برخی ناسازگاری های تاریخ منطقه و بخصوص آذربایجان به کتاب جالبی با نام «تاریخ مرند (مرند-جلفا-زنوز-هادیشهر) ، حسن جلالی عزیزیان، انتشارات گوهرسیاح» برخوردم ، این کتاب با 662 صفحه، کتاب قطوری است.باید برای بررسی این مسئله، ببینیم جناب جلالی در کنکاش خود درباره جغرافیایی مشخص از آذربایجان چه اسنادی را جمع آوری کرده است. ابتدا به فهرست آثار مادی موجود در منطقه مذکور در این کتاب رجوع می کنم که ظاهرا باید نموداری قابل نمایش برای خوانندگان خود داشته باشد:
«فصل پنجم: کلیسای سن استپانوس، محراب مسجد جامع مرند، کاروانسرای هولاکوی مرند، کلیسای سنت هریپسیمه مرند، بند خفیرمرند، قلعه سن سارود، کلیسای سنت هوانس مرند، قلعه هولاکوی مرند، کلیساهای دره جلفا، زیارتگاههای و بقاع متبرکه مرند، کاروانسرای خواجه نظر جلفا، قلعه قاوور گوهر، تپه های باستانی مرند، پل ضیاالملک، مسجد بازارمرند، عکس محراب مسجد، آسیاب خرابه مرند» (صفحه4)
کسانی که مباحث بنیان اندیشی را دنبال می کنند می توانند پیش بینی کنند که با چنین فهرستی از آثار تاریخی مرند قصد بیان چه مطلبی را دارم ، ولی به توضیحی مختصر درباره این ابنیه می پردازم. چنانچه در متن فهرست کتاب مشاهده نمودید قدیمی ترین آثار موجود در حوالی مرند را مربوط به مغولان و شخص هولاکو می دانند که به یک کاروانسرا و یک قلعه محدود می شود!. در همین ابتدا این سوالات را از حضرات می پرسم: چرا شهر مرند ابنیه ای با قدمتی فراتر از مغولان به خود ندارد؟. شهر مرند به دلیل آب و هوای مساعد و دره های پر آب و دامنه های سر سبز و مهمتر از آنها قرار گرفتن در مسیر شمال و جنوب ، قفقاز به ایران ،چگونه می تواند چنین وضعیتی داشته باشد؟!. و موضوع زمانی جالب است که اگر به تعداد مساجد قدیمی این منطقه رجوع کنیم فقط می توانیم مسجد جامع و مسجد بازار مرند را دریابیم! ، با این حال اگر به ذکری که از آمار کلیساهای مرند آمده ، رجوع کنیم، متحیر می شویم . در اینجا با یک شیادی قابل توجه شما را آشنا می کنم ، چنانچه خواندید کیلیساهای آن منطقه شامل سن استپانوس، سنت هریپسیمه ، سنت هوانس و کلیساهای دره جلفا می باشند که اگر آمار کلیساهای دره جلفا را بیاورم خواهید فهمید آمار مساجد قدیمی موجود در آن منطقه نسبت به کلیساهای آنجا قابل صرف نظر کردن است. کلیساهای دره جلفا عبارتند از: «کلیسای سنت آنروویت ، کیلیسای ناخیرچی، کلیسای سورپ گئورک، کلیسای گریگوروس یا جرجیس، کلیسای ننه مریم، ». اکنون در حوزه کوچک شمار کلیساهای تاریخی را تا رقم هشت دیدیم ولی مساجد تاریخی در همان تعداد قلیل است!. چنانچه در ادامه بیاورم قدمت آن مساجد هم بیشتر از 150 سال نمی باشد.
ابتدا شرحی خلاصه درباره وجه تسمیه اماکن آن منطقه را برایتان بیاورم تا شاید برای عده ای از هویت طلبان قدرت نفوذ سران کلیسا نیز بسیار مشخص باشد:
«جلفا، یعنی بافنده:جلفا در لغت به معنای بافنده است. این منطقه یکی از مراکز مهم تربیت کرم ابریشم بوده و پارچه های حریرتخصص داشت.جلفا در گذشته جولاه (بافنده) نام داشت و از مراکز مهم پرورش کرم ابریشم و بافت پارچه های حریر بوده است. بیشتر ارمنی های مهاجر از شهر جولاه آمده اند. جولاه از شهرهای ارمنی نشین کنار رود ارس و جزو استان نخجوان بود ... جولاه و محرف آن جلفا یا جوغا می باشد. واژه جلفا کلمه ارمنی است ، با توجه به این که این منطقه از دوران اشکانیان ارمنی نشین محسوب می گردد و تا حدود 200 سال پیش از توابع نخجوان بوده، امکان هم ریشه بودن آن با جولاه که در فرمان تاریخی شاه عباس صفوی در سال 1208 ه.ق آمده است؛ بسیار است:حکم مطاع شد آن در این وقت بنابر عنایت بی غایت شاهانه و شفقت بلانهایت پادشاه دربار ارامنه جولاه و ترفیه حال ایشان اراضی و زمین واقع در کنار رودخانه ... .جولاه که در زبان هندی Jhola خوانده می شود، هم به معنی (بافنده) است و هم اسم دیگر عنکبوت. با واژه جوله و جولاه نیز معنی مشترک دارد.» (صفحه19)
چنانچه بر اساس مبانی بنیان اندیشی می دانیم سرزمین ایران تا همین سده های اخیر به دلیل قتل عام وحشت ناکی که یهودیان در واقعه پوریم به راه انداختند خالی از سکنه بود. بنابر این هر حرفی از اشکانیان و سایر ضمیمه های متصل به آن و بعد از آن و تا صده های اخیر جزوی از تاریخ نویسی مجعول یهود برای پوشیده نگه داشتن آن واقعه هولناک در منطقه و جهان می باشد. ولی درباره واژه جلفا می توان به اشتراکات بسیار قابل توجهی در ارمنستان و جمهوری آذربایجان و آذربایجان ایران واصفهان کنونی و همین صده های اخیر پیدا کرد، به طوری که ارامنه بعد از مهاجرت به مناطق مختلف ایران و مخصوصا نوحی نام برده شده، مراکز تجمعی خود را با نام هایی که در آن جلفا زیاد به چشم می خورد نامگذاری کرده اند. به توضیحی از شهر اصفهان و محله جلفا توجه کنید:
« بخش جنوبی که جلفا قسمت اصلی آن را تشکیل می دهد. این بخش دارای چندین کلیسا است که تعدادی از آن ها اکنون ویران گشته و نیز دارای تعدادی دیر، (صومعه) با آموزشگاه است. در این بخش همچنین تعدادی کاخ بیرون شهری با باغ و استخر و بناهایی ویران به نام شاه عباس کبیر و برج های زیبا برای کبوتران موجود است. در این بخش کانال ها، نهرها، لوله های آب برای فواره ها و آبیاری گندم زارها وجود دارند. سیاح مشهور، شاردن موقعیت جغرافیایی اصفهان را 32 درجه و 40 دقیقه عرض شمالی و 69 درجه و 18 دقیقه طول شرقی از پاریس و بلندترین روز آن را 14 ساعت و 9 دقیقه و 26 ثانیه تعیین کرده است. اما به نظر می رسد این ارقام تقریبی باشد. زیرا طبق محاسبات دیگری، اصفهان در 32 درجه و 24 دقیقه و 34 ثانیه عرض شمالی و 49 درجه و 39 ثانیه طول شرقی از پاریس قرار دارد. بر پایه نوشته های حاجی میرزا محمد علی در سال 1825 م.، تعداد خانه های اصفهان در هر دو بخش شهر به 17 هزار و 880 باب می رسیده و تعداد سکنه شهر به استثنای افراد قشون 89 هزار و 400 نفر بوده است. در بخش شمالی 14 هزار باب خانه و 75 هزار نفر سکنه وجود داشته است که 125 باب خانه متعلق به یک هزار نفر یهودی بوده است. در بخش جنوبی نیز 3 هزار و 880 باب خانه متعلق به ارمنیان با جمعیت 10 هزار و 400 نفر بوده و یک هزار و هشتاد باب خانه متعلق به ایرانیان با جمعیت 4 هزار نفر بوده است. اما به نظر می رسد که در این نوشته مبالغه شده باشد. اروپاییان که در سال های اخیر از اصفهان دیدن کرده اند جمعیت آن را 70 هزار نفر تخمین زده اند. در حالی که در سده ی هفدهم بیش از 70 هزار نفر بوده است. مذهب حاکم در شهر شیعه اثنی عشری است و ادیان دیگر مسیحی (ارمنی ها) و یهودیان هستند. اسامی محله های جلفا از این قرار است: محله نظر. محله کاینون. محله کوچه چاری زاری. محله پورت وانیس و یا شیرخانه. محله میدان یاجوزی. محله جوبره. محله چهارسو. محله قراگل. محله سنگ تراشان. محله تبریزی ها. محله ایروان. محله سیرون. محله چهارباغ باال. محله حسین آباد. محله سیچان بالا. محله سیچان پایین. سه میدان بزرگ آن عبارتند از:میدان جلفا. میدان مارنون. میدان کاینون. جلفا 16 دروازه دارد: دروازه جلفا. دروازه ایروان. دروازه مارنون. دروازه نجف. دروازه بالا ایروان. دروازه عباس آباد. دروازه سنگ تراشان. دروازه مزارستان. دروازه چهارسو. دروازه شاری آلان. دروازه سیچان. دروازه بالا سیچان. دروازه لنجان. دروازه تخت فولاد. دروازه شیرازیان. بناها و ساختمان های گوناگون مانند کلیساها، صومعه ها، مسجدها، زیارتگاه ها، حمام ها، کاخ ها، باغ ها، برج ها، کانال ها و جوی مارنون. آسیاب. خرابه مارنون. باغچه. خرابه مسجد. خرابه کلیسای ارامنه. حمام ارامنه. مقبره شاهزاده محمد. برج کبوتدخان. خرابه کلیسای بغوس. خرابه کلیسای ونکی. کلیسای گئورکی مقدس. قصر خرابه. خرابه کلیسای ارامنه. خرابه کلیسای زنگی. باغ. کهریز. کلیسای مریم مقدس. کلیسای میدان. خرابه کاروانسرا. (کلیسای وانک) دارای آموزشگاه. کلیسای گریکوری کلیسای ارمنی به نام گریکوری مقدس . مدرسه ارمنی. کلیسای ارمنی استفانوس. کلیسای ارمنی جرزی. کلیسای اوگاینف وان. مسجد خرابه کاینون. کلیسای آرمانا. حمام قلعه میرزا صادق. قلعه میرزا صادق (با 15 خانوار ایرانی). امامزاده عزت. مسجد حسین آباد. حمام. حمام چهار باغ. مسجد چهارباغ. حمام. خانه سهام الدوله (از دولتمردان) خانه سابق کمیسار روس. خانه میرزا داودخان. حمام. کلیسای ارمنی اشنورخالی. کلیسای وانک دیر ارمنی کاتولیکی زنانه. کلیسای ناکانس. حمام چهارسو. کلیسای وانک کاترین دیر زنانه. کلیسای آوانس. ضمنا تعداد کلیساها 20 باب است که 5 باب از آن ها خرابه است، 13 باب کلیسای ارمنی گریگوریانی و 2 باب کلیسای ارمنی کاتولیکی است. از جمله آن ها دیر مردانی گریگوریانی دو باب و یک باب زنانه و دیگر کاتولیکی مردانه یک باب و زنانه نیز یک باب است.» (هیئت مولفین، اسنادتصویری شهرهای ایران دوره قاجار، ص183)
باید انصاف داد بخش ارمنی نشین اصفهان بسیار آبادتر و پر جمعیت تر و منظم تر از بخش شمالی و اسلامی آن بوده است، تا جایی که برای ورود و خروج از محله خود به داخل شهر اصفهان 16 دروازه تعبیه داشته است! تنها همین شروح و خطوط را می توان مدرک و مستندی بر بازسازی پس از پوریم ایران به دست تکنوکرات های ارمنی قرار داد و از این مطلب عجیب در شگفت ماند که چرا مورخین اخفش سان ما از خود نپرسیده اند تجمع مسلط ارامنه در شهر اصفهان حامل چه پیام و حاصل کدام تحول تاریخی بوده است؟!. گفته اند که ارامنه بعد از تشویق شاه عباس برای گسترش صنایع ابریشم و پارچه بافی به اصفهان منتقل شده اند، ولی زمانی که تعداد کلیساهای ارامنه را بیشتر از مساجد آن می بینیم بی درنگ به این نتیجه می رسیم که جمعیت غالبی از ایران را مسیحیان ارمنی مهاجر تشکیل داده اند چون اگر قبل از ورود ارامنه به نواحی مختلف ایران مسلمانان جمعیت غالبی را داشتند باید به جای تعدد کلیساهای ارامنه شاهد مساجد فراوان و از لحاظ فنی در حد بالایی بودیم ولی در هیچ اقلیمی از ایران و عراق و تورکیه چنین ابنیه اسلامی به چشم نمی خورد و یا بسیار قلیل است و اکثرا با قدمت بسیار کم و قابل چشم پوشی!.
این تصویر مربوط به صفحه 275 کتاب تاریخ مرند می باشد و به طوری که می بینید مناطق مختلف حضور ارامنه و گستردگی نفوذ کلیساهای ارامنه را نمایش می دهد. برای کنترل این گستردگی، خلیفه گری ارامنه به سه بخش آذربایجان، تهران و اصفهان تقسیم می شود. البته این تقسیم بندی حتی در گستره جغرافیای کنونی ایران نیز قابل قبول نمی باشد و می توان آثار حظور ارامنه را در جای جای ایران بررسی کرد حتی در کشور های همجوار چون ترکیه ، عراق و کل قفقاز.
«مرند یعنی تدفین: در روایات باستانی ارامنه آماده است که حضرت نوح در مرند مدفون شده و اسم این شهر یک فعل لغت ارمنی، به معنای تدفین اشتقاق یافته است. هنگامی که هوا صاف و روشن باشد، از مرند کوهی که سفینه این شیخ در آن توقف کرد و وی را از توفان نجات داد، مشاهده می گردد. مطابق نوشته های تورات ، مادر حضرت نوح در این مکان مدفون است. آرارات ، نام توده کوههای آتشفشان خاموش در جنوب فلات ارمنستان، در انتهای شرقی کشور تورکیه و در مرز ایران و آذربایجان است. آرارات از دو قله تشکیل یافته است: یکی آرارات بزرگ به ارتفاع 5156 متر و دیگری به ارتفاع 3952 متر. آرارات را به زبان تورکی آغری داغ و به زبان ارمنی ماسیس یا مازیک می گویند. در منابع عربی اسلامی (حارث) و (جودی) ذکر شده است و در منابع فارسی (کوه نوح) مشهور است. آرارات بزرگ به زبان ترکی "بویوک آغری" و آرارات کوچک " کیچیک آغری" و در زبان عربی به "الحارث" و "الحویرث" و در زبان فارسی نوح بزرگ و نوح کوچک نامیده می شوند. نام آرارات ماخوذ از نام سرزمین آیرارات در ارمنستان است.»(صفحه29)
قله های بزرگ و کوچک کوه آغری
چنانچه در مستند بی نظیر طوفان نوح با فصاحت توضیح داده شد ترکیه سرزمینی بود که نوح با قوم خود در آن جا زندگی می کرد و تمامی آثار طبیعی و جغرافیایی و زمین شناسی و حتی باستانشناسی و تاریخی و مهمتر از آن ها پیدا شدن کشتی نوح بر بالای کوه آغری تورکیه خود به روشنی برای همه نشان می دهد که تورکیه نیز تا همین صده های اخیر خالی از سکنه بوده است. این نقل قول از آن جهت می تواند قابل قبول باشد که ، تا مهاجرت کلنی های جدید به منطقه هنوزآثاری از آن طوفان عظیم قابل رویت بود و چنان چه می بینید در این کتاب نیز به آن اشاراتی در خور توجه شده است. ولی عجیب اینکه کسی درباره ابعاد مختلف آن سخنی به میان نیاورده است!. چون در آن صورت سخن گفتن از سلجوقیان رم و عثمانی های بعد از آن امکان پذیر نمی شد. جالب اینجاست که برای سرزمین زیر آب طوفان از تمدن اورارتوها سخن به میان می آورند که ظاهرا اجداد ارامنه بوده اند و احتمالا در داخل باتلاق ها و دریای حاصل از آن آب عظیم زندگی می کرده اند!. به این مطلب بیش از این وارد نمی شوم و تذکر می دهم که هدف از این شیطنت ارامنه برای ساختن چنین افسانه های فقط قدمت بخشیدن به حضور دارز مدت خود در منطقه ای می باشد که زیر آب طوفان بود به طوری که حضور مادی خود را حتی در متن اصلی و تفاسیر موجود در کتیبه جعلی بیستون نیز میبینیم کتیبه ای که با عکس آرتور ساکلر به باد رفت و اکنون اصلا نمی دانیم که آن کتیبه مربوط به چه قوم و ملتی است و چه واقعه تاریخی را توضیح می دهد!.
«زو Zoh به صورت 2nh نگاشته می شود، در زبان ارمنی به مراسم سوزاندن قربانی در آیین مذهبی گفته می شود، و تا آنجا که من دیده ام ترکیب دوم کلمه زنوز یعنی اوز/اوس/اوچ/اوش در منطقه جلفا به صورت اوچ کلیسا هم یافت می شود.» (صفحه25)
و باز در وجه تسمیه زنوز نیز یک ترکیب ارمنی را می توانیم ببینیم. در کتاب فوق الذکر مطالب بی سر و ته زیاد دیگری نیز درباره شهرهای علمدار گرگر و یامچی ذکر شده است که لازم به درج در این جا نیست. حتی برای پر کردن صفحات این کتاب پر برگ درباره شهرهای یاد شده توضیحات زیادی بیان شده است که مبانای علمی و استنادی ندارد چون با قبول واقعیت پوریم تمامی افسانه ها را باید دور ریخت و به بنیان مسائل پرداخت. (ادامه دارد...)
سن تاریخی تحریف الینسن.سن ساتقن بیر ادامسان
داداش سن تورکسن یا ارمنی؟
من یک مسلمانم.
شما قلعه باستانی 6000 ساله داخل شهر مرند رو ندیدید؟؟؟ چرا به عمد تاریخ را تحریف میکنید. جالبه این قلعه داخل شهره و مقابل دیدگان همگان انگار تنها چشمان شما ندیده یا نخواسته که ببینه
قلعه ها یادداشت های جداگانه ای دارد که در راه است. در ضمن مگر از دیگر ابنیه بررسی شده در این یادداشت ها چیزی به دست آورده اید که به این قلعه چسبیده اید؟ از آن قلعه آثاری را نشان بده تا بخندیم.
احمق پورپیرار و حسن جلالی هر دو یهودیند و این یک بازی است
این حرف های مضحک را نزن
در ایران تورک وفارس و عرب و عجم هیچ فرقی ندارند
قارداشیم ایرانین تجزیه سی باشلانیب ایندی ایستیلر تورک لر قاباقا سال سینلار
اینکه چیزی برای گفتن ندارید کاملا مشخص است. ای کاش برای آنچه نوشته ام چند سطری نقد می نوشتی تا می دیدیم که چند مرده حلاجی. البته نانوشته هم می دانم که با این ادبیات، چیزی برای گفتن نداری.
یاشا قادراش