کنکاش در تاریخ

کنکاش در تاریخ

بیان نظرات جدید درباره تاریخ آذربایجان ، ایران و جهان
کنکاش در تاریخ

کنکاش در تاریخ

بیان نظرات جدید درباره تاریخ آذربایجان ، ایران و جهان

مرند(3)

همانگونه که در مطالب یادداشت های قبلی آمد، به این نتیجه رسیدیم که ابنیه موجود در مرند اکثرا کلیساهایی هستند که قدمتی فراتر از دو سده ندارند و به تلاشی باز می گردند که سران کنیسه و کلیسا برای نشان دادن حرکت و حیات بعد از پوریم دست به کار شدند و در جایجای کوه ها و بیابان های بدون سکنه، با سرمایه گذاری های روس و انگلیس و فرانسه ابنیه‏هایی را ساختند و هر کدام از آنها را به دوره‏های مجعول تاریخ نسبت دادند. در این یادداشت پایانی با بررسی ابنیه به ظاهر اسلامی خواهم پرداخت تا شاید در ذهن‏های منجمد تاثیری داشته باشد گرچه ایمان دارم که باز هم قبول نخواهند کرد.

«مرند-مسجدجامع: مسجد جامع مرند ساختمانی است کاملا محصور با نقشه مستطیلی که نه صحن دارد و نه سردر. از نظر اختلافی که با سایر ابنیه دارد بعضی معتقدند که این بنا در اصل کلیسائی بوده که در زمان مغول به مسجد تبدیل یافته است. درواقع شکل نقشه، نتیجه ملحقات و اضافاتی است طی زمان طولانی به عمل آمده است!.»(صفحه289)

آیا نمی بینید که ما را به مسخره گرفته اند؟ شهری که مسجد جامع آن کلیسایی باشد دیگر درباه کدامین ابنیه آن باید سخن گفت؟ حال ببینید چگونه از این کلیسا برایمان مسجدی را بالا برده اند:

«اول اتاق گنبد مربع شکل با سر در در 3 سمت در دوره سلجوقیان ساخته شده است. در دوره مغولان این اتاق تعمیر و تزیین گردید و بعدا یک سری دهنه های طاق دار در سمت شمال و مشرق و مغرب اتاق گنبد ساخته شده در ازمنه اخیر دیوار های ساختمان به سمت مشرق بسط داده شده و یک نمازخانه مستطیلی اضافه گردید...» (همان صفحه)

«از آثار اولیه مسجد ظاهرا تنها قسمتی از محراب مسجد باقی مانده است که از لحاظ گچ بری و کتیبه هائی که به خط کوفی و رقاع نوشته شده است، اثر فوق العاده زیبای و ارزشمندی است.»(صفحه291)

«محراب این مسجد که در سال 731 هجری به امر سلطان ابو سعید بهادر خان به دست یک استاد گچ بر و صنعتگر تبریزی ساخته شده، 15 دی ماه 1310 ه.ش تحت شماره 139 جزو آثار ملی به ثبت رسیده است. مسجد جامع مرند از ابنیه اوایل سده هشتم هجری است.»(صفحه 292)

«کتیبه های محراب- کتیبه های محراب جامع مرند آیات قرآنی است که دور تا دور حاشیه به خط کوفی گچ بری و کتیبه تاریخی آن در هلال بزرگی بالای قسمت اصلی محراب به شرح زیر نوشته شده است: "جدد من فواضل الانعام السلطان الاغظم مالک رقاب الاسمم ابو سعید بهادر خان خلد الله ملکه فی احدی و ثلثین و سبعمائه هجریه" و در فاصله دو سر ستون نام سازنده محراب به سطر رقاع به شرح زیر نوشته شده است:"عمل عبدالفقیر نظام بندگیر تبریزی"»(صفحه293)

«سرلوحه ای که در مسجد جامع موجود است چنین نوشته شده: "قدباش بعد تعمیر هذا المسجد الواقع فیه مقبره ام نوح علیه السلام، 1268 هجری قمری"، راجع به وجه تسمیه مرند روایتی است که می گوید بنای این شهر به امر دختر ترسائی به نام ماریا گذاشته شده و کلیسای بزرگ آن نیز که فعلا پابرجا و با تغییراتی مسجد جامع این شهر محسوب می شود ... آثار کلیسایی این مسجد مشهور بوده و صلیب‏های بزرگ و کوچک شکسته و دورادور قسمت فوقانی آن را با طرز قشنگی پوشانیده است...»(صفحه294)

باید به حال فرهنگ جهانی گریست که با چنین چرندیاتی برای مردم جهان تاریخ ساخته‏اند. کلیسایی را با تغییر کاربری به مسجد تبدیل کرده اند!. نه محرابی داشت و نه مناره ای. دقیقا شبیه به حقه بازی موجود در مسجد و کاروانسرای اتابکی موجود در پاسارگاد هدف اصلی از  چنین تاریخ سازی این مسئله می باشد که مسلمانان را قاصبان کلیساهای ارامنه نشان دهند وکسی نیست که بگوید این همه ارمنی در یک دوره کوتاهی به کجا خزیدند و چه بلایی سرشان آمد؟. همه این داستان‏ها به جز حقه بازی چیز دیگری نیست و زمانی که مسلمین بر اساس احکام اسلامی نمی توانند با یک نخ لباس قصبی نماز بخوانند چگونه آنها را قاصبان کلیسایی معرفی می کنند که ظاهرا به مسجد تبدیل کرده‏اند. همه این اراجیف توهین به اسلام است و بس. وقتی از مغولان و از سلجوقیان هیچ نشانی در ایران یافت نمی شود پس پرداختن به جزئیات مطالب بالا را به دوستان می سپارم چون بحث طولانی تر می شود. کافی است خاطر نشان کنم که همین ارامنه که لباس مظلومیت بر تن کرده اند خود یکی از مهمترین عاملین فتنه‏های جوامع مسلمین منطقه می‏باشند و با وجدی که مساجد قره باغ مسلمان نشین را به طویله تبدیل نموده‏اند، در عزاداری های محرم شرکت می کنند!. بنابراین می توان گفت بخشی قابل توجهی از ارامنه نیز تظاهر به اسلام کرده‏اند و خود عامل اصلی تغییر کاربری این مساجد می‏باشند چون زمانی که سنگ بنای تمامی این شهر ها را افراشته به دست یهودیان و ارامنه می‏بینیم پس جمعیت قابل توجهی از آنها به صورت آنوسی وار در بین ماز زندگی می کنند و پیوسته درحال ایجاد اغتشاش در تمامی زمینه‏ها هستند.  

ارامنه در حال عزاداری محرم و بر افراشته کردن صلیب!

ارامنه و تبدیل مساجد مسلمین قره باغ به طویله!

باید از مسلمانان پرسید مگر بر اساس آیات قرآن مشرکین نجس خطاب نشده اند و آیا صلیب مگر نشان شرک نیست؟ پس چرا به فتنه‏های مشرکین پی نمی برند؟. توضیحات جامع تر درباره این مسجد را به یادداشتی مفصل و جداگانه می سپارم و به ادامه معرفی ابنیه مرند می پردازم.

 «مسجد مادر نوح یا بازار مرند. این مسجد چهار ستون سنگی 12 رویه و 9 گنبد آجری زیبا دارد. در بازار مرند واقع شده، بنایش از دوران صفوی است؛ شاید قبل از آن نیز با کیفیتی دیگر معبد بوده، به هر حال تعمیر اساس آن در سال 1268ه.ق. به عمل آمده است.» (صفحه370)  

با این توصیفات باز مسجدی داریم که ظاهرا قبلا معبد بوده و به احتمال بسیار قوی دقیقا شبیه به مسجد جامع، کلیسایی بود و بعدها برای اینکه آثاری از دوره های اسلامی برای نمایش داشته باشند، و مسئله اصلی لو نرود، تغییر کاربری داده‏اند و به مسجد تبدیل کرده‏اند. هیچ سندی برای اثبات دیرینگی این مسجد وجود ندارند و توضیحات بعدی درباره آن فقط تلف کردن وقت می باشد.

مرند (حوالی) کاروانسرا- در حدود 35-1330 میلادی. در ایران ساکنین قصبان معمولا همه کاروانسراهای قدیمی را به زمان شاه عباس نسبت می دهند، ولی ساختمان مورد بحث در محل کاروانسرای هلاکو نامیده می شود و در این مورد نظر اهالی محل نسبتا حقیقت وفق می دهد!. این بنا دارای چندین کتیبه بوده، ولی در حال حاظر فقط کمی بیشتر از نصف یک کتیبه کوفی بر صفحه خارجی طاق متقاطع سردر در محل خود باقی است و آن هم به قدری قطعه قطعه است که درست خوانده نمی شود.»(صفحه299)

باز هم تکرار همان داستان های قبلی. کسی نیست که بپرسد چرا بر خلاف مغولان که این همه ابنیه در ایران ساخته‏اند، مثلا از سلجوقیان فقط تغییراتی در کلیساها و تبدل آنها به مسجد قابل پیگیری است، و حتی اسطبلی از آنها برای تاریخ به یادگار باقی نمانده؟. مساجدی که کلیسا بوده‏اند و تا زمان‏های نزدیک هیچ کسی به فکر تاسیس مسجد جامع نبوده است و کسی نمی پرسد، پس مسلمانان موجود در این شهر به کدامین عبادتگاه می رفتنند؟. همانگونه که در تصویر بالا می‏بینید این کاروانسرا کاملا تخریب شده است و جز قسمتهایی کوچک از سر در ورودی چیز دیگری ندارد. براستی در مسیر کوهستانی و برفگیر تبریز مرند، کاروان‏ها در فصل زمستان به کدامین کاروانسرا پناه می بردند؟ چون قدیمی ترین نقاشی های موجود از سیاحان، این بنا را همینطور به صورت تخریب شده به تصویر کشیده اند!. خود نویسنده کتاب نیز زمزمه می کند که بر خلاف باور عمومی که کاروانسراها را از جانب شاه عباس می‏دانند، عجیب است که این کاروانسرا را از عهد هلاکو شناسایی می کنند!. مردمی که در حافظه تاریخی خود نمی توانند اسم پنج جد خود را به یاد بیاورند از هلاکو روایت می کنند. باید پرسید وقتی شهری به نام کوفه تا همین سده های اخیر حیات مادی نداشت شناسنامه این همه خط کوفی را در کجا باید جستجو کرد، زمانی که خط عرب تا همین سده‏ها بسیار ابتدایی و هنوز تکامل نیافته بود.

کاروانسرای خواجه نظر جلفادر این نقطه کاروانسرای بزرگی به وسیله یکی از ارامنه به نام کوجیانظر (خواجه نظر) با هزینه گزاف بنا شده که متاسفانه رو به خرابی می رود و کسی نیست که به تعمیر آن اقدام کند، فقط چند تن ارمنی در آنجا سکونت دارند. در سه کیلومتری جلفا کاروانسرای ویرانه‏ای وجود دارد که بنای آن در زمان شاه عباس کبیر، به هزینه خواجه نظر ارمنی، از مقاربان دربار شاهی به عمل آمده است.» (صفحه346)

و باز در این کاروانسرا نیز بدون حضور تکنوکرات های ارمنی هیچ سنگی روی سنگ بند نشده است و نمی دانم چرا کاروانسرایی را که با سرمایه گذاری ارامنه ساخته شده است، به شاه عباس نسبت می دهند؟. سرمایه‏ای که برای ساخت آن صرف شده است در حقیقت از طرف آن روس‏ها بوده و ارامنه تنها در ساخت و ساز آن به سفارش یهود همت گماشته‏اند.

«در 15 کیلومتری شمال شرقی کاروانسرای آیراندیبی، سدی قدیمی معروف به بند خفیر از دوره صفویه یا پیش از آن وجود دارد که احتمالا به کار آب رسانی کاروانسرا میرفته است. دیوار سد تا ارتفاع 7 متری باقی مانده است، ولی زیر آن به صورت طاقی شکیسته است.»(صفحه323)

باید پرسید وقتی کاروانسرای عهد هلاکو تا زمان صفویه سیستم ذخیره آب و کانال آبرسانی نداشت، کاروان‏های اتراق کرده در آن از چه آبی استفاده می‏کردند؟ در اینجا باز برای شانه خالی کردن از این سوال نوشته اند:« بند خفیر از دوره صفویه یا پیش از آن وجود دارد». آری ما را به مسخره گرفته اند!.

قلعه سن سارودمنطقه قلعه سن سارود محل اسکان طایفه و قومی از ارمنی ها بوده و قلعه مزبور نیز محل سکونت اشراف ارمنی بود. مختصات جغرافیایی قلعه تقریبا با محدوده ایالت ارمنی نشین شرق ارمنستان قدیم مطابقت دارد. بنابر این می توان تامل اظهار نظر نمود که نام قلعه سن سارود کلمه ارمنی و لاتین باشد و از دو کلمه سن (Saint) به معنی مقدس و سارود اسم شخص یا مقام مقدس و مذهبی ترکیب یافته است.»(صفحه327)

در اینجا کافی است بگویم هیچ اشراف زاده‏ای در قلاع ایران زندگی نمی‏کرد، چون قلعه‏های موجود در ایران هیچ کدام دارای کوچکترین تاسیسات اشرافی نبوده‏اند. حتی ابتدایی ترین آثار سفال نیز به ندرت در آنها یافت می‏شوند و تنها مشخصه مشترک آنها آب انبارهای داخلی می‏باشد که از تجمع آب باران و برف تغذیه می‏شدند و در برخی از آنها حتی فضای کافی برای سکونت یک خانواده چند نفری نیز موجود نمی‏باشد و بیشتر ساختار دفاعی داشتند تا ساختار مسکونی و بدتر از آن اشرافی!. دلیل این گفتار ها عدم وجود ابنیه مسکونی در منطقه مرند می‏باشد به طوری که تا کنون خواندید هیچ خانه قدیم ، هیچ حمامی ، هیچ سیستم ذخره آب و انتقال آبی دیده نمی شود به جز یک بند که آن هم ظاهرا برای ساماندهی به کاروانسرایی ساخته شده است و باز قدمتی فراتر از 150 سال نمی تواند داشته باشد. اینکه می گویند این منطقه به ناحه قدیمی و ارمنی نشین نزدیک بوده است ، باز داستان پردازیی بیش نیست گون وقتی آثاری از سکونت یافت نمی شود بنابراین ارامنه نیز مهاجرین جدیدی هستند که ماموریت ساماندهی منطقه و برپایی کشورهای جدید را بر عهده داشته اند.

قلعه هلاکو:«در 27 کیلومتری شمال مرند و در نزدیکی کاروانسرای تیموری آیراندیبی و در سمت غربی راه آهن جلفا- مرند قلعه‏ای با نام قلعه هلاکو قرار دارد. این قلعه بر روی کوهی سنگی بنا شده است که امتداد آن در سمت جنوب از سطح جلگه بیرون می آید. آثار ساختمانی بر آن دیده نمی شود و سرانجام در همین امتداد در سمت جنوب به تپه ای منتهی می شود. تپه ای که سفال های آن بدون استثنا به دوران قبل از تاریخ تعلق دارد.»(صفحه332)

تحویل بگیرید. هر کجا که چنین صخره‏ها و کوه‏هایی را یافتید و در آن آثار سفال قبل از تاریخ به دست آمد به نام هلاکو بشناسید چون در جهان همه چیر ارزش و اعتبار دارد جز ارزش قائل بودن به شعور فرهنگی مردم.  این قلعه هم از قماش همان قلعه اشرافی سن سارود می باشد بدون هیچ آثاری از حیات انسانی، در سده‏هایی که به آن منتسب کرده اند!.

قلعه گاوور گوهر مرندقلعه گوهر کوچکترین تک بنایی است که از دوره اورارتو که تا کنون در ایران شناخته شده است. با در نظر گرفتن بنای قلعه مانند و موقع مرتفع آن در بالای آبادی گمان می رود که این بنا در اصل پایگاه نظامی بوده است.»(صفحه 350)

قبل از هر چیز یک دل سیر به حماقت این کارشناسان بخندید تا بعد در ادامه، توضیح درباره مزخرف گویی حضرات تاریخ نویس را برایتان بازگو نمایم. توضیح فوق به نقل از کتاب گزارش‏های باستان شناسی در ایران می‏باشد که جناب جلالی در کتاب تاریخ مرند آن را آورده‏اند. اگر نقل قول فوق را قبول کنیم، چنانچه در قبل هم توضیح داده بودم، همه گفته‏های آقایان در باب ابنیه موسوم به اورارتویان را به جوی آبی بسپارید، چون تنها بنای منتسب به آنها از دیدگاه باستانشناسی این بنای کوچک می‏باشد و ظاهرا فقط کاربرد نظامی داشته و اگر سوال کنیم سربازان و فرماندهان اورارتویی ساکن این قلعه از کدامین شهرهای اورارتویی برخواسته اند؟ به قول جناب پورپیرار فقط چپ چپ نگاهمان خواهند کرد!. حال به یک مطلب کوتاه توجه کنید تا به شما بگویم منظور از خلق اورارتوها چنانچه آوردم، فقط و فقط ساختن پیشینه برای ارامنه‏ای است که به تازگی وارد منطقه شده‏اند.

«Gâvur, Türkçede Müslüman olmayan kişileri belirtmek için kullanılan bir sıfattır. 

Osmanlı Devleti döneminde Farsça gebr sözcüğünden Türkçeye girmiş ve bu dönemde Hıristiyanları özellikle deYunanları nitelemek için kullanılmıştır.»

«گاوور : گاوور صفتی برای معرفی مردان غیر مسلمان تورک می باشد. در زمان حکومت عثمانی‏ها این لغت از زبان فارسی به تورکی وارد شد و در آن زمان مفهوم مسیحی و به ویژه یونانی برای معرفی به خود داشت.» (ویکی پدیا)

بنابر این بر اساس نقل قول بالا می توان این قلعه را نیز از دست ساخته‏های ارامنه مسیحی منطقه دانست به طوری که نظیر این قلعه‏ها در قسمت‏های دیگری از آذربایجان نیز با همین نام موجود هستند.

بقایای گوور قلعه مربوط به سده‌های میانه دوران‌های تاریخی پس از اسلام است و در شهرستان ماهنشان، بخش مرکزی، دهستان اوریاد، 500 متری جنوب غربی روستای قلعه جوق، بر فراز ارتفاعات واقع شده و این اثر در تاریخ 15 دی 1387 با شمارهٔ ثبت 24058 به‌عنوان یکی از آثار مل ایران به ثبت رسیده است. (ویکی پدیا)

بنابراین می توان از مالیخویایی پرده برداشت که از ارامنه تازه وارد، برای تصاحب خاک‏های بخش اغظمی از تورکیه به زیر آب رفته در توفان نوح و ایران پوریم زده، نام اورارتو را می‏نهد، تا مانند یهودیان که از نیل تا فرات را ازآن خود می دانند، ارامنه نیز از شریک منطقه‏ای خود در ایجاد فتنه‏ها عقب نمانند. کلمه ارارتو به جز تورات‏های خاخام نوشته و جدید هیچ پیشینه‏ای ندارد. گرچه با تلاشهای فراوان در روی صخره‏ها کتیبه‏های نو تراشی را به نام آنها جعل کرده‏اند.

پل ضیاءالملک جلفاتاریخ از پل های زیادی یاد می کند که امروز یا نشانی از آنها باقی نمانده و یا بقایایی از خرابه های آنها در مسیر ارس به چشم می خورد که بی درنگ روزی واسطه بوده اند. میرزا بالا سابقه پل های تاریخی جلفا را که تنها بقایایی از آنها باقی مانده، تا دوره امپراتور روم عقب می برد... تیمور[به احتمال قریب به یقین در پاییز سال 788ه.ق.] از تبریز و از طریق مرند ودره دز به سوی نخجوان روان شد و به پل ضیاالملک رسید و در آنجا فرود آمد.»(صفحه366)

مانده‏ام که در توضیح متن بالا چه چیزی بنویسم، چگونه می توان قبول کرد ابنیه حیاتی یک منطقه به مرور نابود شوند و کسی برای تعمیر و بازسازی چنین سازه‏های مشترک المنافعی هیچ اقدامی نکند. دوحالت ممکن است:

1- ابنیه جدید و با کیفیتی ساخته شوند و آنهایی که قدیمی هستند متروک شوند.

2- این ابنیه به دلیل عدم استفاده در اثر خلا جمعیتی و در نتیجه عدم بازسازی و تعمیرات مکرر نابود گردند. در آن منطقه هنوز هم پل‏هایی فراتر از دوران ساخت و ساز های رضا خان دیده نمی‏شود. پس ابنیه‏ای که اکثرا با سرمایه گذاریهای روس ها ایجاد شده بود به دلیل خلا جمعیتی و عدم استفاده ، به مرور نابود گشته‏اند. البته استفاده از کلمه پل‏ها در جملات بنده شاید عده‏ای را با شک بیندازد، چود در اصل پل‏هایی در کار نبوده اند و خارج از توصیفات تاریخ نگاری جعلی کنیسه و کلیسا دیگر نمی توان آثار مادی از این سازه‏ها در روی زمین پیدا کرد که درباره آنها ادعا کرده‏اند. نکته جالب دیگر اینکه در حد فاصل رومیان تا تیموریان کسی در این سرزمین نیازی به ساخت چنین سازه‏هایی را نداشته است، چون انسانی در منطقه ساکن نبود. در قسمت زیارتگاه‏ها و بقاع متبرکه مرند آنقدر حرف مفت بدون مالیات زده شده است که ورود به آن را نیاز نمی بینم فقط کافی است متذکر شوم با وجود مقبره هایی چون: «پیر اسمعیل، پیر اسحق، پیر خموش، پیر موسی و پیر ولی» می‏توان حضور یهودیان را نیز در آن منطقه به اثبات رساند که در هر ده کوره‏ای ردی از خود به یادگار گذاشته‏اند. بدبخت مردمی که برای زیارت و طلب استغفار و دعا و حاجت، به جای استعانت از خداوند مننان به تربت جهودان می شتابند.و بلاخره در آخرین قسمت آثار تاریخی منطقه از آسیابی تخریب شده سخن به میان آمده است، ولی به جز آبشاری مصنوعی و جدیدا ساخته شده چیز دیگری برای نمایش دیده نمی شود و قابل اعتنا نیست.

من در سه یادداشت خود به بررسی تاریخ و آثار تاریخی موجود در جغرافیای مشخصی از آذربایجان پرداختم و در این محدوده چیزی با قدمت فراتر از دو صده نیافتم. اگر توصیفات کوتاهی از ادامه فهرست کتاب 620 صفحه‏ای "تاریخ مرند" جناب جلالی را برایتان بیاورم، خواهید دید او نیز چیزی برای نمایش پیدا نکرده است و در منطقه مرند 200 ساله از فرط تنگ دستی از صفحه 381-600 را به معرفی علما و مراجع ، بزرگان و نویسندگان و شعرا و خوشنویس‏ها اختصاص داده است و از صفحه 179-249 را با بررسی مکتوبات جهانگردان و سفرنامه نویسانی پر کرده است که از مرندی دیدن نموده‏اند که تا همین اواخر چیزی برای دیدن نداشت. اسامی این سفرنامه نویسان و جهانگرانی که در این کتاب ذکری از آنها برده شده است عبارتند از:

«ویلیامجکسن، آگوست بن تان، ژان تاورنیه، میسیو شاردن، لیدی شل، هنریش بروگشن، ژوبر، فرد ریچاردز، خلیل عراقی، حاج سیاح، جیمز کارری، مادام دیالافووا، اولیا چلبی، آمبروسیوکنتارینی، موریس دوکوتز بوئه، دررویل، ناصر خسرو قبادیانی، بلمغچ بارون فیودورکورف، خانلر میرزا اعتصام الملک، یک بازرگان ونیزی، دیسم ابن ابراهیم، مظفرالدین شاه، دکتر فووریه، ناصر الدین شاه قاجار، میرزا صالح شیرازی».

حال شما با این آثار مادی موجود از مرند، به این مسئله فکر کنید که در صفحات 99-176 از کدام تاریخ باستان، روادیان، رنسانس اسلامی، مغولان و تیموریان و صفویه تا مشروطه می توان سخن گفت؟!. وقتی حتی یک مسجد با قدمت نیز در این ناحیه پیدا نمی‏شود و هر جایی را که می نگریم صلیب های ارامنه به چشم می خورند که در 150 سال اخیر برافراشته گشته‏اند. بنده پشیزی نمی توانم به این گنده گویی‏ها ارزش قائل باشم، چون وقتی در سرزمینی چیزی برای نمایش وجود نداشته است باید پرسید، این حضرات جهانگرد از کجای مرند دیدن کرده اند؟. چنانچه در نقشه ترسیمی توسط روسها در زیر می بینید:

آیا کسی می تواند در این رسامی،مانده ازسال 1827 میلادی،اثری از شهر مرندبیابد؟

با این توضیحات و با نمایش تصویری از نقشه رسم شده توسط روس ها که در آن شهری به نام مرند هنوز در روی خاک وجود خارجی نداشته و تنها محل تاسیس این شهر مشخص گردیده است، کل اطلاعات تاریخی مربوط به کتاب تاریخ مرند جناب جلیلی را که از پیشینه ای فراتر از 150 سال سخن به میان آورده‏اند به مرکز زباله دانی کنیسه وکلیسا می‏فرستم. در این کتاب از شهرهای آذربایجان تنها تبریز، خوی، آستارا و اردبیل قابل شناسایی است و هیچ شهر دیگری قابل پیگیری نمی باشد و خود این شهرها نیز جدیدا سرهمبندی شده‏اند.

نظرات 8 + ارسال نظر
عیسی دوشنبه 18 آذر 1392 ساعت 00:19

تشکر دوباره

رضا پنج‌شنبه 14 آذر 1392 ساعت 09:43

اولا بسیار ممنونم که توضیح داده اید.اصولا در حال حاضر کمتر کسی پیدا می شود که چندین بار پی در پی حاضر به نشان دادن کامنت های غیر تعریفی شده و پاسخ بنویسد و این اندیشه صحیح شما جای تقدیر دارد. اما بحث بر سر اصالت اسناد تاریخی است اگرچنانچه خودتان اذعان دارید آثار نوشته شده در نقشه ارائه شده جعلی و مخدوش است پس این نقشه شما مستند نیست و برای خودتان باید ادله دیگری پیدا کنید .ضمن آنکه باید فکری برای مبدا 800000 مهاجر نمائید. درواقع ما می توانیم کتابی را بررسی کنیم و ایرادات وارد بر آنرا بیان کنیم همان کاری که شما با کتاب آقای جلالی کرده اید اما با بررسی یک جزء (کتاب مذکور) نمی توان حکم کلی داد.اجازه دهید مثالی بزنم, در قران جز محمد نامی از صدر اسلام نیست و هیچ سندی هم وجود ندارد که کسانی مانند ابوبکر و عمر و علی و معاویه و میثم و... وجود داشته اند حال باید با توجه به عدم وجود آثار خانه ها و حمام و آب انبار و دیگر مکانهای مانده از آن دوران حکم دهیم که محمد تنها فرد آن دوران بوده و دیگر افراد جعلی و دروغین هستند؟ اغلب ایرانیها بیشتر از پدربزرگشان را بصورت مستند نمی شناسند و حتی نام یا محل تولدشان را نمی دانند آیا میتوان گفت که این خانواده ها سه نسل قبل وجود خارجی نداشته اند؟به نظر بنده میتوان اسناد جعلی را آشکار کرد و نتایج آن جعل را نفی کرد اما نمی توان بدون سند جایگزین حکم قطعی دیگری صادر نمود.این تمامی آن چیزیست که بنده سالهاست عرض می کنم.وجود کلیساها بیش از مساجد نشان دهنده سکونت ارامنه در این مکانها به مدت طولانی است اما دلیل نبودن تجمع انسانی نیست.در همین ایام معاصر بارها زلزله باعث تخریب دهات در آذربایجان شده و تنها مسجد ده باقی مانده است.آیا این دلیل قانع کننده ای نیست که مردم روستاها به خاطر فقر فرهنگی حاکم فقط عبادتگاه های خودشان را طوری می ساختند که در گذر ایام باقی بماند؟

فرمول افزایش جمعیت را از یاد برده اید. می توان حدس هایی در باره مبدا حرکت مهاجرین زد ولی باید تلاش های دیگری نیز صورت گیرد. بنده تمامی قسمت های کتاب جلالی را بررسی نموده ام و او زمانی که در آثار تاریخی چیزی نمی تواند به نمایش بگذارد بنابر این تمامی تواریخ نوشته شده او غیر قابل اعتناست. قضیه نقشه های روس ها از ایران از برخی جهات مشابه داستان استر و مردخای می باشد و اصل قضیه را هدف قرار داده ایم چون در خود نقشه های دوره قاجار برخی اطلاعات جمعیتی با مساحت و ساختمان های موجود در شهر ها همخوانی ندارد. اگر زلزله ای به وجود بیاید باید آثاری از آن در روی زمین باقی بماند مانند همان آثاری که در بین النهرین و اردن و سوریه و ترکیه و لبنان و خود ایران و ... از حضور یونانی های مهاجر موجود است. اینکه مردم از پیشینه خود خبری ندارند دلیلی بر نفی پیشینه آنها نیست ولی خود دلیلی بسیار قدرتمند برای اثبات مهاجر بودنشان می باشد.باید گفت پیشینه آنها در این سرزمین نیست چون آثاری برای اثبات حضورشان یافت نمی شود. افرادی را در همین آذربایجان می شناسم که سالها پیش از رود ارس گذشته و در بخش هایی از قره داغ ساکن شده و از عشایر بوده اند. بعد روستا نشین شده و از آنجا به تبریز آمده اند و اکنون بخش عظیمی از جمعیت آنها در تهران زندگی می کنند. پیرمرد های آنها فقط خاطراتی گنگ از مهاجرت را به یاد دارند ولی نمی دانند که از کجا مهاجرت نموده اند. وجود آن کلیسا ها در بیابان های خالی از سکنه خود دلیلی بر تظاهر به تحرک بعد از پوریم است چون کلیسای بدون مسیحی به هیچ دردی نمی خورد و اگر توضیحات ساخت و یا تعمیرات آنها به دست روسها و فرانسوی ها و انگلیسی ها را بخوانید می توانید پی به بی در و پیکر بودن این سرزمین ببرید. وجود قلعه های پرتغالی ها و معابد هندو در جنوب ایران نیز خود یکی از این قبیل ابنیه های می باشد. چون اگر در کشور مردمی ساکن بودند جلوی نفوذ بیگانه را می گرفتند. یا کسی به یونانی جماعت می گفت ، آقا کجا؟ ما داریم اینجا زندگی می کنیم!. کتاب پاپیروس ها را بخوانید تا اسناد حدودا هزار سال به این طرف مردم مصر را ببینید که چگونه از معاملات خود اسناد مکتوب دارند مخصوصا معاملات ملکی و زمین های خرید و فروش کرده خود ، ولی در این جا چنین چیزی نداریم و قدیمی ترین اسناد زمین و در آذربایجان تقریبا همگی به اصلاحات عرضی بر می گردد.

رضا چهارشنبه 13 آذر 1392 ساعت 17:42

بهرحال لطف می کنید که باز حکمی به قصور دیگران صادر می کنید. من با بنیان اندیشی مخالف نیستم اما با جواب نگرفتن مسئله دارم .آقای پورپیرار 12 سال است می نویسد و شاید خسته تر و پر مشغله تر از آنست که پاسخی را چندباره بگوید اما شما هنوز سه خط نوشته اید و مرا به بازخوانی نانوشته هایتان پند می دهید . شما لطف کنید و مرا کم فهم تلقی کنید و زحمت بکشید و سوالات مرا یکبار دیگر پاسخ دهید.ممنون خواهم شد

جناب رضا سوالاتی کردید که به آنها توضیحات مختصری می نویسم:

«اگر شهر مرند در تاریخ1827 وجود خارجی نداشت و الان جمعیتی برابر با 120000نفر دارد چرا روستاهای عنوان شده در نقشه چندان جمعیتی ندارند ؟چرا روستاهای مذکور تبدیل به شهر نشده اند؟با وجود حضور روستاهای دقیقا همجوار مرند چه نیازی به احداث آن بوده است؟»

بیشتر آن نام گذاری های سوری می باشند. اکنون نیز همین گونه است و به دلخواه آقایان اسامی اماکن را تغییر می دهند. اگر آن روستاهایی که می گویید از همان ادوار وجود خارجی داشتند اکنون نیز جمعیتی قابل توجه وجود داشتند. با این توضیح که مهاجرت نمی کردند و در آن محل باقی می ماندند. وقتی از مرند فقط نامی در روی نقشه موجود است و آثاری جز کلیسا در آن یافت نمی شود پس ببینید با این اوصاف، وضعیت روستاهای اطراف آن چگونه بوده است. آن ابنیه پراکنده در مناطق مختلف ایران فقط و فقط تظاهر به تحرک بعد از پوریم است و بس، و گرنه در وسط بیابانی بدون کمترین تجمع ، وجود کلیسا و مسجد هیچ مفهومی ندارد. در داخل یادداشت ها به فراوانی به این مسائل پرداخته ام ولی افسوس که توجهی نمی کنید.

رضا چهارشنبه 13 آذر 1392 ساعت 12:59

می گویند بعد از کوراوغلو خیلی ها زدن چشم پدرشون کور کردن اما فقط به اونها گفتن کورکیشینین اوغلو. آیدین عزیز متاسفانه نه تنها شکل بررسی مطالب شما تقلیدی از آقای پورپیرار هست بلکه نحوه پاسخگویی شما به کامنتها هم تقلید ایشان است.منهم به اندازه شما میدانم که آثار تاریخی این مرز وبوم در غالب موارد جعلی است اما وقتی دوباره مطالب شما را خواندم پاسخی به سوالات من نداشت.از الان بگویم من نه یهودیم نه انوسی نه ارمنی نه پان ترک نه ضد دین و تاریخ پرست ونه.... بلکه کسی هستم که سالهاست تاریخ می خوانم و همانقدر که نقاط جعل تاریخ منطقه را میدانم نقاط ضعف پاسخ به این جعل ها را هم می بینم.امیدوارم در این کنکاشهای خودتان گرفتار دیکتاتوری نشوید.

وقتی در برابر حقایق مطرح شده همان ایراداتی که از جناب پورپیرار می گیرند مطرح می شود بنابر این همین پاسخ ها نیز داده خواهد شد. در ضمن استاد گرامی مان با آن سن و بیماری توان فرسا، 12 سال است که تسلیم نشده و هنوز هم قلم او دکان شایدی بسیاری را کساد کرده است. شما با بنیان اندیشی طرف حساب هستید و اگر مطلب بی بنیانی بنویسید جوابی نخواهید شنید.

موومان چهارشنبه 13 آذر 1392 ساعت 11:45

آیدین جان جز تحسین حرف دیگه ای ندارم! در پناه خدا باشی

حاصل پشتیبانی و حمایت دوستانی گرانقدر چون شماست.

naina چهارشنبه 13 آذر 1392 ساعت 10:30

تو خود اروپا غیر از حوزه رم باستان کلیسای قدیمی و تاریخی وجود نداره. اونوقت زمون مغول ها اینجا کلیسا میساختند؟؟

سلجوقیان و مغولان و صفویه را سازندگان کلیسا معرفی کردند و چون دیدند که گند زده اند در یک دوره کوتاهی برخی از این کلیساها را به مسجد تبدیل نمودند.

رضا چهارشنبه 13 آذر 1392 ساعت 10:03

اگر شهر مرند در تاریخ1827 وجود خارجی نداشت و الان جمعیتی برابر با 120000نفر دارد چرا روستاهای عنوان شده در نقشه چندان جمعیتی ندارند ؟چرا روستاهای مذکور تبدیل به شهر نشده اند؟با وجود حضور روستاهای دقیقا همجوار مرند چه نیازی به احداث آن بوده است؟جمعیت آنجا را از کجا تامین کرده اند؟ مگر ارامنه در 300 سال قبل چقدر جمعیت داشته اند که جمعیت آذربایجان و اصفهان و تهران را از کوچ آنها تامین کرده اند؟اگر مهاجرت فرضی را در 200سال گذشته (و بر اساس دوبرابر شدن جمعیت در هر 50سال)قبول کنیم جمعیت 14میلیونی فعلی استانهای ترک نشین و اصفهان باید در 200 سال قبل 800 هزار نفر باشد یعنی برای مهاجرت اینهمه آدم محل اولیه آنها باید حداقل ده برابر جمعیت داشته باشد یا علتی مهم برای ترک محل آبا و اجدادی خود داشته باشند.

متن یادداشت را یک بار دیگر هم بخوانید. به طور کامل در این باره توضیح داده ام.

بنده خدا سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 17:34

سلام. جناب آیدین در شهرستان میاندوآب، در کنار رود آجرلو در روی کوهی به اسم جان آقا(در کنار همین کوه روستایی هم به همین نام هست) اتاقک هایی از سنگ چین درست شده اند که محکم هستند. این کوه از سه طرف بصورت پرتگاه بوده و فقط از یک طرف قابلیت صعود دارد که این اتاقک ها در جهت عمود به آن ایجاد شده است. اتاقک ها با راهروهایی به هم وصل هستند. در پایین تر از حالت پرتگاهی کوه، راهرویی از سنگ چین، ساخته شده که به چشمه ای در پایین کوه وصل می شود. البته سنگ چین ها الان به هم ریخته است. حتی همین الان هم این چشمه آب شرب روستا را تامین میکند. این بنا کاملا نشان میدهد که حالت تدافعی داشته است. مردم اطراف به این اتاقک ها( گورون دامداشی) می گویند که بنا به گفته آنها فردی عظیم الجثه بوده. در باور عموم بدین صورت است که امام علی با این فرد جنگیده و او را کشته است. این هم یکی از این نمونه هایی که گفتید، هست. تازه معنی گاوور را فهمیدم و دو ریالیم افتاد . پس این بنا مربوط به همین ترکهای غیر مسلمان و یا ارمنی هایی بوده است که به منطقه خالی از سکنه وارد شده بودند.

صحبت کردن درباره زبان این قلعه نشین ها کاری بسیار سختی است. ولی می توان احتمال داد که اکثرا ارامنه و شاید یهودیان نیز ساکن آن مکان ها بوده اند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد