لیست آیه هایی از قرآن که عبارت «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» در آنها ذکر شده است:
﴿التحریم: ٨﴾﴿التغابن: ١٤﴾﴿المنافقون: ٩﴾﴿الجمعة: ٩﴾﴿الصف: ١٤﴾﴿الصف: ١٠﴾﴿الصف: ٢﴾﴿الممتحنة: ١٣﴾﴿الممتحنة: ١٠﴾﴿الممتحنة: ١﴾﴿الحشر: ١٨﴾﴿المجادلة: ١٢﴾﴿المجادلة: ١١﴾﴿المجادلة: ٩﴾﴿الحدید: ٢٨﴾﴿الحجرات: ١٢﴾﴿الحجرات: ١١﴾﴿الحجرات: ٦﴾﴿الحجرات: ٢﴾﴿الحجرات: ١﴾﴿محمد: ٣٣﴾﴿محمد: ٧﴾﴿الأحزاب: ٧٠﴾﴿الأحزاب: ٦٩﴾﴿الأحزاب: ٥٣﴾﴿الأحزاب: ٤٩﴾﴿الأحزاب: ٤١﴾﴿الأحزاب: ٩﴾﴿النور: ٥٨﴾﴿النور: ٢٧﴾﴿النور: ٢١﴾﴿الحج: ٧٧﴾﴿التوبة: ١٢٣﴾﴿التوبة: ١١٩﴾﴿التوبة: ٣٨﴾﴿التوبة: ٣٤﴾﴿التوبة: ٢٨﴾﴿التوبة: ٢٣﴾﴿الأنفال: ٤٥﴾﴿الأنفال: ٢٩﴾﴿الأنفال: ٢٧﴾﴿الأنفال: ٢٤﴾﴿الأنفال: ٢٠﴾﴿الأنفال: ١٥﴾﴿المائدة: ١٠٦﴾﴿المائدة: ١٠٥﴾﴿المائدة: ١٠١﴾﴿المائدة: ٩٥﴾﴿المائدة: ٩٤﴾﴿المائدة: ٩٠﴾﴿المائدة: ٨٧﴾﴿المائدة: ٥٧﴾﴿المائدة: ٥٤﴾﴿المائدة: ٥١﴾﴿المائدة: ٣٥﴾﴿المائدة: ١١﴾﴿المائدة: ٨﴾﴿المائدة: ٦﴾﴿المائدة: ٢﴾﴿المائدة: ١﴾﴿النساء: ١٤٤﴾﴿النساء: ١٣٦﴾﴿النساء: ١٣٥﴾﴿النساء: ٩٤﴾﴿النساء: ٧١﴾﴿النساء: ٥٩﴾﴿النساء: ٤٣﴾﴿النساء: ٢٩﴾﴿النساء: ١٩﴾﴿آلعمران: ٢٠٠﴾﴿آلعمران: ١٥٦﴾﴿آلعمران: ١٤٩﴾﴿آلعمران: ١٣٠﴾﴿آلعمران: ١١٨﴾﴿آلعمران: ١٠٢﴾﴿آلعمران: ١٠٠﴾﴿البقرة: ٢٨٢﴾﴿البقرة: ٢٧٨﴾﴿البقرة: ٢٦٧﴾﴿البقرة: ٢٦٤﴾﴿البقرة: ٢٥٤﴾﴿البقرة: ٢٠٨﴾﴿البقرة: ١٨٣﴾﴿البقرة: ١٧٨﴾ ﴿البقرة: ١٧٢﴾ ﴿البقرة: ١٥٣﴾﴿البقرة: ١٠٤﴾﴿الأحزاب: ٥٦﴾
باید به چند نکته درباره ترجمه این آیات توجه دهم:
1- خطاب «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» در بیست سوره از قرآن و به تعداد 88 بار در ابتدای آیه ها و یک بار در وسط آیه ۵۶ سوره احزاب بیان شده و این بیست سوره مربوط به نیمه اول (سوره های ابتدایی) قرآن می باشد و بیشترین تکرار در سوره های طولانی قرآن از قبیل بقره، آل عمران،نساء و مائده و ... ذکر شده است اما در سوره های نیمه دوم (سوره های انتهایی) قرآن چنین خطاب وجود ندارد!
احتمالا سوره های انتهایی قرآن (که اکثرا کوتاه نیز هستند) ابتدا بر پیامبر اسلام نازل شده اند. در نتیجه باید زمان سپری می شد و افرادی به این موضوعات گرایش پیدا می کردند و در ادامه ایمان آورندگانی پدیدار می شد و سپس در سوره های انتهایی خداوند خط و مشی اصلی اسلام را به آنها تذکر می داد.
2- زمانی که متن این آیه ها را می خوانیم، متوجه تذکرات الهی برای انجام دادن محسنات و فاصله گرفتن از منکرات توسط خداوند هستیم. پس خداوند مومنین را به اموری دعوت می کند که در اثر ایمان الهی باید اجرا نمایند. ایمانی که بعد از توضیحات و سفارشات خداوند شکل گرفته اند.
درباره
معنی آیه 56 سوره احزاب کافی است متذکر شویم صل هم مانند کلمه صله به ، «مرتبط و متصل بودن»
اشاره دارد ولی چون کسی برای پذیرفتن این معنی آماده نیست ما هم مطرح نمی
کنیم. اگر مثل الباقی صلاه را نماز خواندن بدانیم یعنی خداوند بهمراه ملائک، بر رسولش نماز گذاشته اند!؟
(از جناب سنجری برای راهنمایی هایشان در این باره تشکر می کنم.)
درباره معنی کلمه «مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ» در آیه 58 سوره نور هم باید تذکر دهم، این کلمه به معنی کنیز نمی باشد. هدف مترجمین از ترجمه عبارت مذکور به معنای کنیز تنها اشاره و تاکید بر این مسئله می باشد که اسلام دین برده داری بوده و پیامبر در جنگ های فراوان خود کنیزان فراوانی به دست آورده است. مسائلی که به کل دروغ هستند و هدفی جز مسخره و توهین به اسلام و قرآن ندارند.
در این یادداشت مختصر به بررسی این قسمت از آیات الهی درباره سیر «أَفَلَا تَعْقِلُونَ» و «أَفَلَا یَعْقِلُونَ» در قرآن می پردازیم .
(1) وَبِاللَّیْلِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿الصافات: ١٣٨﴾
و شامگاهان مىگذرید آیا به فکر فرو نمىروید(2) وَمَا أُوتِیتُم مِّن شَیْءٍ فَمَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَزِینَتُهَا وَمَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَىٰ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿القصص: ٦٠﴾
و هر آنچه به شما داده شده است کالاى زندگى دنیا و زیور آن است و آنچه پیش خداست بهتر و پایدارتر است مگر نمىاندیشید
(3) وَهُوَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ وَلَهُ اخْتِلَافُ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿المؤمنون: ٨٠﴾
(4) أُفٍّ لَّکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿الأنبیاء: ٦٧﴾
اف بر شما و بر آنچه غیر از خدا مىپرستید مگر نمىاندیشید
(5) لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ کِتَابًا فِیهِ ذِکْرُکُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿الأنبیاء: ١٠﴾
در حقیقت ما کتابى به سوى شما نازل کردیم که یاد شما در آن است آیا نمىاندیشید(6) وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إِلَّا رِجَالًا نُّوحِی إِلَیْهِم مِّنْ أَهْلِ الْقُرَىٰ أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَدَارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ اتَّقَوْا أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿یوسف: ١٠٩﴾
و پیش از تو جز مردانى از اهل شهرها را که به آنان وحى مىکردیم نفرستادیم آیا در زمین نگردیدهاند تا فرجام کسانى را که پیش از آنان بودهاند بنگرند و قطعا سراى آخرت براى کسانى که پرهیزگارى کردهاند بهتر است آیا نمىاندیشید(7) یَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى الَّذِی فَطَرَنِی أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿هود: ٥١﴾
اى قوم من براى این پاداشى از شما درخواست نمىکنم پاداش من جز
بر عهده کسى که مرا آفریده است نیست پس آیا نمىاندیشید
(8) قُل لَّوْ شَاءَ اللَّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَلَا أَدْرَاکُم بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُرًا مِّن قَبْلِهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿یونس: ١٦﴾
بگو اگر خدا مىخواست آن را بر شما نمىخواندم و شما را بدان آگاه
نمىگردانید قطعا پیش از آن روزگارى در میان شما به سر بردهام آیا فکر
نمىکنید
(9) فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْکِتَابَ یَأْخُذُونَ عَرَضَ هَٰذَا الْأَدْنَىٰ وَیَقُولُونَ سَیُغْفَرُ لَنَا وَإِن یَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِّثْلُهُ یَأْخُذُوهُ أَلَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِم مِّیثَاقُ الْکِتَابِ أَن لَّا یَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ وَدَرَسُوا مَا فِیهِ وَالدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿الأعراف: ١٦٩﴾
آنگاه بعد از آنان جانشینانى وارث کتاب شدند که متاع این دنیاى
پست را مىگیرند و مىگویند بخشیده خواهیم شد و اگر متاعى مانند آن به ایشان برسد آن را مىستانند آیا از آنان پیمان کتاب گرفته نشده که جز به حق
نسبت به خدا سخن نگویند با اینکه آنچه را که در آن است آموختهاند و سراى
آخرت براى کسانى که پروا پیشه مىکنند بهتر است آیا باز تعقل نمىکنید
(10) وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿الأنعام: ٣٢﴾
و زندگى دنیا جز بازى و سرگرمى نیست و قطعا سراى بازپسین براى کسانى که پرهیزگارى مىکنند بهتر است آیا نمى اندیشید(11) یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْرَاهِیمَ وَمَا أُنزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنجِیلُ إِلَّا مِن بَعْدِهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿آلعمران: ٦٥﴾
اى اهل کتاب چرا در باره ابراهیم محاجه مىکنید با آنکه تورات و انجیل بعد از او نازل شده است آیا تعقل نمىکنید(12) وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَا بَعْضُهُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ قَالُوا أَتُحَدِّثُونَهُم بِمَا فَتَحَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ لِیُحَاجُّوکُم بِهِ عِندَ رَبِّکُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ﴿البقرة: ٧٦﴾
و چون با کسانى که ایمان آوردهاند برخورد کنند مىگویند
ما ایمان آوردهایم و وقتى با همدیگر خلوت مىکنند مىگویند چرا از آنچه خداوند بر
شما گشوده است براى آنان حکایت مىکنید تا آنان به آن پیش پروردگارتان بر
ضد شما استدلال کنند آیا فکر نمىکنید
و در تک آیه زیر آمده است :
(14)وَمَن نُّعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَفَلَا یَعْقِلُونَ ﴿یس: ٦٨﴾
و هر که را عمر دراز دهیم او را خلقت فروکاسته گردانیم آیا نمى اندیشند
تعقلون تنها مخاطب هست و یعقلون جمع مذکر مضارع می باشد . تا شماره 13 مخاطب سوال مومنین و اهل کتاب هستند و در شماره 14 جمع مذکر بکار برده که مخاطب آن عامه ناس هستند. اینکه خطاب قرآن در این آیات نیز باز اهل کتاب را شامل می شود خود به وضوح نشان می دهد کمتر کسی از اهل کتاب پیشین اهل تعقل بوده اند و معاندانه با آیات خداوند رویارویی می کردند . چنان چه اکنون نیز معندانه در کار جعل و فریب جوامع بشری هستند و در قالب سازمان جهانی یونسکو در حال ساخت امامزاده ای رنگارنگی در آن گوشه از جهان که پای بشر جدیدا به آنجا رسیده است هستند .
«با تشکر از جناب سنجری برای راهنمایی هایشان در این باره»
بر اساس آنچه از یادداشت های نقشه های شهرهای ایران در دوره قاجار برای ما مسلم شد تمامی شهرهای موجود از قبیل: تبریز، خوی، اردبیل، آستارا، لنکران، سنندج، اراک، مشهد، بروجرد، بو شهر، اصفهان، شیراز، دزفول و ... شهرهایی بودند غالبا دارای ارک مختصر، تعداد محدودی مسجد و کاروانسرا و حمام و با جمعیتی مملو از یهودیان، ارامنه، گرجی هاو روس ها.
به گفته مولفین کتاب مربوطه تعداد محدودی ایرانی هم در این شهرها ساکن بوده اند! (این توضیح در مورد شهر همدان ذکر شده است.) حال اینکه منظور نویسنده کتاب از اصطلاح "ایرانی های" در این شهرها کدام مردم بوده اندمعلوم نیست! مثلا در زیر توصیفی از این قبیل را درباره شهر همدان می خوانید:
درباب شهر همدان ...
«...شهر به شش محله تقسیم می شود با اسامی زیرین: محله بنه بازار، محله جولان، محله درد آباد، محله مهتران، محله ورمزیاد و محله میدآباد یا مجد آباد. ۹ هزار و 500 خانه در شهر وجود دارد. از آن ها 300 خانه متعلق به یهودیان و 23 خانه متعلق به ارمنی ها است. تعداد سکنه شهر به 40 هزار می رسد که عبارتند از ایرانی ها، کردها، ارمنی ها، یهودیان و تعدادی از اروپاییان که به کارهای سیاسی و بازرگانی اشتغال دارند. (هیئت مولفان، اسناد تصویری شهرهای ایران در دوران قاجار، ص 153)
حال در تصویر پایین بخشی از نقشه توریستی از بافت قدیمی و 100 ساله شهر زنجان را می بینید:
تمام بافت تاریخی شهر زنجان در این کادر دایره ای شکل قرمز قرار داد( بازار سنتی زنجان نیز با رنگ قرمز مشخص است). در نزدیکترین قسمت این بافت راه آهن سراسری شمال جنوب واقع است و مسیر قدیمی تهران تبریز نیز به موازات راه آهن این شهر خود را نشان می دهد. شما فقط در قسمت شمالی این نقشه شاهد گسترش شهر هستید.از آن روی که بافت شهری زنجان در گذشته بسیار کوچک بوده است، هسته مرکزی و تاریخی این شهر به راه آهنی که در زمان رضا شاه ساخته شده بسیار نزدیک می باشد، در نتیجه گسترش بعدی شهر به سمت شمال امتداد پیدا کرده است. این مسئله خود دلیلی بر تازه ساخت بودن سنگ بنای شهر زنجان می باشد ولی درباره این شهر چه ها که نگفته اند:
«در مورد وجه تسمیه شهر زنجان تاکنون نظرات گوناگونی ازسوی پژوهشگران و نویسندگان ارائه شده است. قدیمیترین نامی که به این منطقه اطلاق شده است زندیگان به معنای اهل کتاب زند (معروفترین کتاب آیین زردشتی ساسانی) و گان از پسوندی فارسی است که در دوره ساسانیان بر این منطقه گذاشته شده است. گفته میشود بنای شهر زنجان در زمان اردشیر بابکان ساخته شده و در آن زمان نام شهین یعنی منسوب به شاه به آن اطلاق می شده است. از اواخر دوره قاجاریه به علت استقرار ایل خمسه فارس نام خمسه نیز بر آن نهاده شد. حمد الله مستوفی ، تاریخنگار نامدار، بنیاد شهر زنجان را از اردشیر بابکان ، سردودمان ساسانیان دانسته و نام نخستین این شهر را شهین ذکر کردهاست. در لغت نامه دهخدا هم در سرواژهٔ شهین چنین نوشته: «شهین نام شهر زنگان است و معرب آن زنجان باشد و گویند این شهر رااردشیر بابکان بنا کردهاست.». شهری بود بزرگ در میان ری و آذربایگان، و وجه تسمیه آن، مخفف زندگان یعنی اهل کتاب زند است، و زندیگان زنگان شده و دال او محذوف گردیده. بیتی از حکیم زجاجی :
ز زنگان بدان مرد روشن ضمیر دبیری سر افراز بد تیزویر
حمدالله مستوفی در نزهة القلوب (تألیف در ۷۴۰ق/۱۳۳۹م) زبان زنجان و مراغه وتالش گشتاسبی را پهلوی ذکر میکند و میگوید «زبانشان پهلوی به جیلانی بازبسته است» که منظور همان گویشهای گوناگون زبانهای تاتی تبار است. در صوره الاقالیم نیز آورده شده که "زبانشان (زنگان) پهلوی راست است".
شهر تاریخی زنجان به لحاظ وجود مقاومت های مردمی و منطقهای درمقابل سپاهیان اسلام از شهرهای دشوارگشا بودهاست، درسال ۲۴ هجری قمری به دست براء بن عازب سردار تخریب شده، که این محل خاستگاه اولیه بوده و در شمال شرقی شهر فعلی قرار داشتهاست. آثار و بقایای نخستین استقرار شهر که دراصطلاح کهن دژ نامیده میشود تا سال ۱۳۰۰ خورشیدی پا برجا بوده و در جریان ساختمان (خیابان فرهنگ) تسطیح شدهاست. قبرستان شهر در حد جنوب شرقی محل استقرار و در داخل حد طبیعی سیلاب شرق شهر منطبق بر (خیابان امام) فعلی تا (فدائیان اسلام) بودهاست.
در احیاء مجدد و گسترش آن، در اوایل دوران اسلامی، شهر اندکی به طرف غرب استقرار نخستین، در ساحل چپ سیلاب قدیمی که امروزه منطبق بر خیابان استانداری است کشیده شد، برجستگی کهن دژ این دوره در محله فعلی (نصرالله خان) بوده که در سال ۱۳۴۰ تسطیح و محل آن به دبیرستانهای دخترانه تبدیل شدهاست.
گسترش شهر در این دوره به طرف شرق محل مورد بحث که اراضی شهری قابل استفاده در شهرسازی بوده، امتداد یافت. حمد الله مستوفی درنزهة القلوب دور باروی شهر را ده هزار گام ذکر نموده که در حدود ۵/۴ کیلومتر است و از قلعه کنونی شهر اندکی بزرگتر بوده به طوری که دامنه استقرار تا حد سیلاب شرقی کشیده شدهاست. قول حمدالله مستوفی با یافتههای باستانشناسی مطابقت دارد چنان که در اراضی شرقی خارج از دیوار قلعه، آثار قرن شش هجری قمری در عمق ۲ متری ازکف معابر فعلی قرار گرفته و قابل رؤیت است. کتاب صورالاقالیم از مزار اکابر و اولیای موجود در شهر، قبور شیخ اخی فرج زنگانی و استاد عبدالغفار سکاک و عیسی کاشانی را نام بردهاست.
این شهر برای بار دوم در پاییز سال ۶۲۸ هجری قمری در فتنه مغول تخریب شده و شدت آن به حدی بود که شهر برای مدتی از قید حیات ساقط شد. به ویژه انتخاب سلطانیه به پایتختی در دوران ایلخانی و گسترش شهر مزبور در ایام حکومت غازان خان و خدا بنده و اولجایتو در اواخر قرن هفتم هجری قمری، به علت نزدیکی این دو شهر، در متروکه شدن شهر زنجان عامل تعیین کنندهای بود، به عبارت دیگر در تمام ایام شکوفایی شهر سلطانیه، شهر زنجان به حالت نیمه ویران باقی مانده است. » (ویکی پدیا)
اگر زنجان را چنان چه می گویند زنگان و زندیقان بدانیم بنابر این بر اساس فرهنگ های لغت موجود معنی این شهر را محل کافران می یابیم. در اینجا نیز شهر زنجان را پیوسته در حال تخریب به دست سپاهیان اسلام و مغولان معرفی می کنند تا کسی از آثار کهن آن سوالی نپرسد. اما نمی گویند اگر مغولات تخریبگر تمدن بودند پس چرا اولجایتو سلطانیه را به کمال رساند و بنای عظیم آجری و پرکاری در آن جا به یادگار گذاشت؟ البته نیک می دانیم که نه آن آثار مربوط به مغولان است و نه مغولان و اعراب به فقر حاصل از پوریم حمله کرده اند.
«مردان نمکی نامی است که به شش مومیایی کشفشده در زمستان سال ۱۳۷۲ (۱۹۹۳ میلادی) در معدن نمک چهر آباد استان زنجان داده شدهاست. در میان آنها جسد یک زن و یک پسر نوجوان نیز وجود دارد. تعدادی از مردان نمکی بر اثر ادامهٔ کار معدن با بولدوزر، بهشدت آسیب دیدهاند. در سال 2008 بهرهبرداری از معدن متوقف شد و جسد ششمین مرد نمکی به دلیل کمبود امکانات لازم برای نگهداری از آن، دست نخورده در معدن باقی ماند. از میان مردان نمکی یافت شده، سه مرد نمکی مربوط به زمان هخامنشیان (حدود 400 پیش از میلاد) و دو مرد نمکی دیگر نیز مربوط به اواخر دوران ساسانیان (حدود 400 تا 600 میلادی) هستند.» (دانشنامه آزاد ویکی پدیا)
حال ببینم درباره شناسنامه جعلی این هخامنشیان چه مسائلی را می توان عنوان نمود:
وضعیت کنونی کتیبه بیستون
کتیبه بیستون قبل از دستکاری
اگر به دقت در تصویر نگاه کنید شرایط گذشته و حال این دو کتیبه را با همدیگر مقایسه نماید، به عمق فاجعه پی خواهید برد و شاید قبول کنید، چه بر سر ما آورده اند:
ا- کتیبه در شرایط قبل از جعل داریوش و ملازمان خود را ندارد.
2- فروهر در بالای کتیبه دیده نمی شود.
3- هیچ یادداشتی در کتیبه موجود نمی باشد.
4- اطراف این سنگ نگاره هنوز مسطح نشده تا کتیبه نویسی صورت بگیرد .
آیا باز هم دلیلی بر جعلی هخامنشیان بیاوریم. به راستی با جعلی بودن بیستون دیگر می توان از هخامنشیان سخن گفت؟