کنکاش در تاریخ

کنکاش در تاریخ

بیان نظرات جدید درباره تاریخ آذربایجان ، ایران و جهان
کنکاش در تاریخ

کنکاش در تاریخ

بیان نظرات جدید درباره تاریخ آذربایجان ، ایران و جهان

نقشه های جغرافیایی سده های اخیر


در یادداشت کوتاه کنونی به بررسی برخی نقشه های جغرافیایی کهن می پردازم و نشان می دهم،  وقتی تا سده های اخیر هیچ ذهنیتی صحیحی در مردم جهان مبنی بر شناخت سرزمین های دوردست وجود نداشته است،  چگونه می توان داستان لشکر کشی فاتحان و جهانگیران را پذیرفت، که در چشم به هم زدنی با لشکری پنج میلیون نفری، از مسیر دریایی به یونان رفته اند؟ یا از صحرای مغولستان تا مرکز خلافت در بغداد را در نوردیده اند؟

 

 

 

در این نقشه که تنها کروی بودن زمین قابل درک می باشد، سه قاره اروپا، آسیا و آفریقا نمایش داده شده است. گرچه زمان رسم آن نامعین است ولی چون بر روی کاغذ ترسیم شده، نمی تواند عمر زیادی داشته باشد. حتی اگر این نقشه را یک کپی از طرح قدیمی تری بدانیم باز چیزی از ادعای بنده نمی کاهد.

آیا می توان با چنین تصویری درباره جهان پیرامون، لشکری به یونان و مصر فرستاد؟ یا اسکندر را برای حمله به ایران گسیل داشت؟

 

 

تصویر بالا برگی از کتاب «دیوان الغات ترک» محمود کاشغری می باشد که به آن قدمتی 1000 ساله بخشیده اند. وقتی 1000 سال پیش چنین ذهنیتی از جهان وجود داشت، پس سلاطین قبل از آن مگر می توانستند با این نقشه ها پا به اشغال سرزمین های جدید بگشایند؟! جالب اینجاست که می گویند کاشغری سرزمین های تورک نشین را یکی پس از دیگری پیموده و لغات مهم زبانی آن ها را جمع آوری کرده و سپس این دانایی ها را در دیوان خود به ثبت رسانده و چنین نقشه ای را نیز ترتیب دیده است! حتما بر اساس همین نقشه نیز به سرزمین پدری و مادری خود در کاشغر برگشته! اکنون به درستی می دانیم کتاب او جعلی است. درباره دیوان او در تدارک یادداشت مفصلی هستم که ارائه خواهم نمود.

 

 

 

این هم یکی دیگر از همان قماش باسمه هاست که با نام نقشه های جغرافیایی به جهان علم تقدیم کرده اند جالب اینجاست که نام خلیج فارس را نیز به همراه دارد. البته آن قسمتی از نقشه که در آن نام خلیج فارس آمده است بیشتر به اقیانوس شباهت دارد، چون نیمی از کره زمین و خشکی هایش را اشغال نموده.  در مرکز این باسمه و در داخل کادر قرمز رنگ کلمه آذربایجان مشخص است! از دوستان خواهش می کنم، رودخانه ارس و دریای خزر را به بنده نشان دهند تا بدانم آذربایجان موجود در این نقشه همانی است که اکنون بنده در آن زندگی می کنم؟  تصویربالا از نقشه جهان ترسیم شده توسط عمر بن مظفر بن عمر ابن الوردی معروف به ابن الوردی جغرافیدان بنام قرن 14 میلادی ، می باشد! این رسامی نیز بر روی کاغذ ترسیم شده نمی تواند قدمتی زیادی به آن نسبت داد.
 

 

 
این یکی نقشه جهان ترسیم شده توسط الشریف الادریسی یکی از سه جغرافیدان بزرگ عرب قرن 12 میلادی در کتاب نزهة المشتاق فی اختراق الآفاق، است. باز نام آذربایجان را در این تصویر با کادر قرمز رنگ مشخص کرده ام. اگر در قرن 12 میلادی چنین تصوری از جهان اطراف در ذهن دانشمندان آن زمان بوده است چگونه دانشمند دوقرن ماقبل، یعنی الوردی تصویر بسیار مسخره بالایی را کشیده است که هیچ کجایش به هیچ کجایش بند نیست؟!  این مسئله خود آشکارا نشان می دهد که جاعلین ترسیم کننده نقشه های فوق در تدارک جعلیات، به دلیل گستردگی و عدم وجود زمان کافی برای اجرای صحیح، شتابزده و احمقانه رفتار کرده اند.
نکته دیگری که در این رسامی ها باید به آن اشاره کنیم الفبا و تکامل نوشتاری خط عرب است به طوری که می دانیم 800 سال پیش خط عرب استعداد کافی برای چنین نگارشی را نداشت تا بتوان به این شکل نام اسامی مندرج در روی نقشه را نگاشت. در این جا به اشکالات فنی و اساسی این نقشه از لحاظ جغرافیایی نمی پردازم چون بسیاری از نکات مهم آن بدون توضیح قابل درک می باشد.
 

 
در نقشه های قبلی که منتسب به سده های مختلفی بعد از اسلام دانسته اند، موضوعات بسیار زیادی برای بحث وجود دارد. مثلا در صورت جعلی نبودن این نقشه ها (با این که می دانیم این نقشه ها جعلی هستند) باز عدم ارتباط بین تهیه کنندگان نقشه ها از این جهت دیده می شود که هیچ کدام نواقص آن دیگری را تصحیح نکرده اند به طوری که  در بین آنها هیچ نشانه ای از تکامل در درک محیط پیرامون وانتقال این مسئله ره رسامی ها دیده نمی شود.

اصولا با این نقشه ها نمی توان به جهانگردی و شناخت سرزمین های ناشناخته پرداخت. حال وقتی کسانی که در کتاب هایشان ادعا می کنند: «به اکتشافات پرداخته اند و سپس بر اساس اکتشافات خود این نقشه ها را ترسیم کرده اند.» بیهوده می گویند، چون نقشه های موجود هیچ واقعیت عینی را نمایان نمی کنند.

با این توصیفات به رسامی بالا نگاهی دقیق بیندازید. هنگام تهیه این نقشه، دورترین نقطه قابل شناسایی برای بشر از قاره آسیا، هند و شمالی ترین نقطه ارمنی و جنوبی ترین منطقه عربی و غربی ترین نقطه آسیا سوریا نامیده شده است. حال وقتی روایت می کنند: "کریستوف کلمپ برای تجارت فلفل به هند رفته بود." آیا از خود نمی پرسند، هند موجود در این نقشه چگونه قابل قابل شناسایی است؟  به راستی کریستف کلمپ از کجا و بر اساس کدامین معلومات می دانست، هند در کجای جهان قرار دارد و از چه طریقی بر او معلوم شده بوده کهدر هند فلفل وجود داشته است؟! ولی در کتاب هایی مثل تاریخ هرودوت مبارها واژه "آسیایی ها ..." ، "آفریقایی ها..."  و "اروپایی ها..." را مشاهده می کنیم!؟ 
باید پرسید، چگونه بشری که تا 300 سال پیش دانشی درباره جهانی نداشته در 2000 سال پیش  و از قول هرودوت، نقل هایی از آسیا و اروپا و آفریقا را بر زبان آورده و مکتوب نموده؟! ظاهرا عده ای به این داستان های مسخره و مجعول بسیار خیلی دل خوش اند و به حقایق دهن کجی می کنند. 
  

 

 

 

 

 

 

حال با مقایسه نقشه های موجود که مربوط به  سده های اخیر می باشد و توسط دریانوردان اروپایی برای اکتشاف سرزمین های جدید و شروع استعمار ترسیم شده نگاه کنید. بدانید که تمامی داستان های موجود درباره کشورگشایی های بی حد و اندازه، توسط پادشاهان مورد ادعای تاریخ نویسی یهود، همگی جعلی بوده اند،  چون بشر مدت زمان زیادی نیست که به فهم کروی بودن زمین پی برده اس و سرزمین های دور دست را کشف و شناسایی نموده.


حال باید پرسد:

«فارس بودن خلیج  در هزاره های دور را از روی کدامین اطلس های جهانی بررسی نماییم؟»


«آیا معادلی برای کلمه خلیج در فارسی می توان یافت تا خلیج را فارس نامید؟»

بیر ایکی کلمه دوغرو سوز (3)


حدودا در حوالی سال 82  با مسائل هویت طلبی آذربایجان  به صورت جدی آشنا می شدم.

اولین کتابی را که خواندم ترجمه کتاب «ایران تورکلرینین اسکی تاریخ»(تاریخ دیرین ترکان ایران) از قلم «ذهتابی» بود.

بعد برای فهم کامل مسائل آن کتاب دو جلد زبان اصلی را نیز خواندم.

این روند ادامه پیدا کرد.

به درستی می دیدم که سیستم حاکم، سعی در بایکوت چنین مسائلی دارد. در نتیجه میل و رغبت بنده به مطالعه این مسائل رفته رفته  بیشتر از پیش می شد. 

در زمان خاتمی آزادی نسبی به نشریات آذربایجان داده شده بود.  نشریات نیز مطالب مختلفی را با تیترهای گوناگون منتشر می کردند که آن زمان برای بنده بسیار جذاب بودند. کافی بود مطلبی در نشریه ای نظرم را جلب می کرد، به قیمت آن توجهی نمی کردم و حتما یک نسخه می خریدم.

برای این کار خود دو دلیل عمده داشتم:

اولا این که نشریات بومی تقویت شوند.

ثانیان بتوانم به نوعی از آنها حمایت کرده باشم.


بعد ها بعضا حتی به خود یادداشت هم توجه نمی کردم و اگر از عنوان نشریه می فهمیدم که بومی است و مربوط به "هویت طلبان" و "میللت چی ها" می باشد، می خریدم.

در آن زمان وبلاگ های فعالی نیز در محیط مجازی فعال بودند و مطالب درخور توجهی را مطرح می کردند که برای بنده خوشایند بود.


بعد از حوادث سال 85 (در دوره اول احمدی نژاد) بایکوت سراسری نشریات بومی آذربایجان شکل گرفت، حتی آن نشریاتی که در تهران منتشر می شدند.

کمتر نشریه بومی توانست دوام بیاید و از ممیزی و فیلترینگ بگذرند.

گرچه حتی بیشتر آن مطالب هم با عقل جور در نمی آمد ولی برای آشنایی با تفکرات آن لازم و آن قشر بسیار مهم و مفید بودند.

در بین  یادداشت های وبلاگی و نشریات منتشره، نوشته های شخصی به نام «پورپیرار» همیشه نظر بنده را جلب می کرد. وبلاگ نویسان، سردبیران و مدیرمسئولان نشریات آن دوره ایشان را  با نام استاد مورد خطاب قرار می دادند. به دلیل کم بودن امکانات اینترنتی در ایران امکان ایجاد رابطه مستمر با هیئت های تحریریه این نشریات بسیار محدود بود و بنده دورادور از این نفرات در ذهن خود دانشمندان بزرگ و فهیمی ساخته بودم که ظاهرا جرمشان تورک بودنشان بود.


از حوالی سال 87 که به صورت جدی با مسائل بنیان اندیشی و یادداشت های جناب پورپیرار آشنا شدم بین تفکرات منتشر شده از جانب هویت طلبان و بنیان اندیشی، تناقض های بسیار مهم و بزرگی برایم به وجود آمد. در نتیجه کم و بیش با این نویسندگان از نزدیک و یا از طریق اینترنت رابطه بر قرار نموده و در این باره نظراتشان را  جویا شدم. حضرات هویت طلب به تازگی دیگر او را استاد نمی خواندند و به او فحش می دادند. بعد از دیدارهایی با استاد و فهم مبانی بنیان اندیشی، کلیه کتاب ها و مجله های خود را که بعضا آرشیو کاملی از نشریات چاپ شده تا آن زمان بود، دور ریختم.


این تجربه بزرگی برای بنده بود گرچه هزینه کمی برای به دست آوردن آن نپرداختم.  اکنون در محیط مجازی و از جانب هویت طلبان (بهتر است بگویم قوم پرستان)،  فقط شاهد تبلیغات و شعار های بی محتوا و بیشتر تفرقه بر انگیز سیاسی هستیم که هدف نهایی این تبلیغات تنها ایجاد اغتشاش و درگیری است.


اینکه بر ملل غیر فارس در ایران ظلم شده بر کسی پوشیده نیست و همه و همه بر این موضوع کم و بیش اعتراف می کنند ولی سیستم ایجاد تبعیض، ماموریت دارد که شرایط و بستر لازم برای برادر کشی را محیا کند اما متاسفانه کمتر هویت طلبی این موضوع را درک می کند.


قوم پرستان باید بدانند:


برابری خواهی به معنی توسل بر تاریخ سازی ها و پیشینه سازی های جعلی نیست. مسائل اقوام و ملل منطقه  بار حقوقی دارند و باید در چهارچوب های حقوقی حل و فصل گردند، بدون آن که خونی ریخته شود و حقی  از کسی پایمال شود.


اگر خود را متمدن می دانیم،  به مسائل نگاهی دوباره بیندازیم.


به امید فردای بهتر ...


وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ

بیر ایکی کلمه دوغرو سوز (2)


یکی از دوستان دانشگاهیم می گفت:


«با کردی
(در خوی) درباره دیرینگی و تاریخ و پیشینه کردها بحث می کردیم. من که اطلاعات تاریخی ضعیفی داشتم به او گفتم:

"بیا برویم با برادرم که در اینباره اطلاعات کافی دارد به گفتگو بنشین."

پیش برادرم که رفتیم از او پرسید:

"در تاریخ یک پادشاه کرد به بنده نشان بده، تا گفته هایت را باور کنم."
 

او که کسی را پیدا نکرد به ناچار گفت:

"خان منطقه ماکو"
برادرم گفت : " برو پی کارت، تو هنوز فرق خان را با پادشاه نمی فهمی."»
اکنون که فکر می کنم ، آنها نام هیچ پادشاهی را در تاریخ جعلی خود، ندارند ولی ادعایشان بسیار بزرگ در سر دارند و حال اینکه تورک ها برای کلمه "پادشاه" هیچ معنی و معادلی در زبان خود پیدا نمی کنند!

این یعنی اینکه در حد و اندازه هایی نبوده اند (از لحاظ جمعیت در طول تاریخ) که برای  کلمه "پادشاه" لغتی درست کنند.

حال دوباره چپ چپ نگاه کردن ها شروع می شود. آری بیشتر حضرات روشنفکر و دانشمندتورک در مقابل این سوال که: «معادل تورکی کلمه "پادشاه" چیست؟»، بارها گفتند: «خان»، «خاقان».
آیا به راستی می توان با چنین خیره سرانی به گفتگوی علمی و منطقی پرداخت؟